aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

aleshanee

سعی در معقول و متعادل بودن با مردمان نفهم کار بسیار خطرناکی است !

ما از قبیله‌ای هستیم که مدام می‌پرسیم ، و اینقدر می‌پرسیم تا دیگه هیچ امیدی باقی نمونه!

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندهای روزانه

سوگواری

پنجشنبه, ۵ دی ۱۳۹۸، ۰۱:۰۸ ب.ظ
آاُمامه در این جهان به‌آسانی گریه نمی‌کرد . هرگاه احساس می‌کرد می‌خواهد گریه کند به‌جایش خشمگین می‌شد ‌. از دست خودش یا از دست کسی دیگر ، که یعنی به‌ندرت اشک می‌ریخت . اما هنگامی که شروع به اشک ریختن می‌کرد ، نمی‌توانست جلوی آنها را بگیرد . از زمانی که تاماکی اوتسوکا خودش را کُشت این‌چنین گریه‌ی طولانی نکرده بود . چند سال پیش بود ؟ به یاد نمی‌آورد . به هرحال مدت‌ها پیش بود و او برای همیشه گریه کرد . گریه‌اش چند روز طول کشید . در تمام این مدت چیزی نخورد و پشت درهای بسته خود را زندانی کرد . گاه و بی‌گاه آبی را که بدنش با اشک‌ریختن از دست داده بود با نوشیدن ، دوباره پر می‌کرد و سپس بی‌هوش می‌شد و چرت می‌زد . همین ! بقیه‌ی مواقع مانند بید می‌لرزید . آن‌بار آخرین باری بود که چنین کاری انجام می‌‌داد .
آیومی دیگر در این دنیا نبود . او اکنون جسدی سرد بود که احتمالاً به کالبدشکافی قانونی فرستاده شده بود . هنگامی که این کار پایان یابد او را دوباره به‌هم خواهند دوخت ، احتمالاً مراسم خاکسپاری ساده‌ای برایش برگزار می‌کنند ، او را به کوره می‌فرستند و می‌سوزانند . او تبدیل به دود می‌شود ، به آسمان می‌رود ، و با ابرها درمی‌آمیزد . سپس به شکل باران به زمین باز می‌گردد و گیاهان و سبزه‌های بی‌نام را تغذیه می‌کند ، بدون آنکه داستانی بگوید . آاُمامه هرگز دوباره آیومی را زنده نمی‌دید . این برخلاف جریان طبیعت ، به‌نظر منحرف و هدایت نشده می‌رسید و به‌طرز موحشی غیرمنصفانه بود .
۱Q۸۴ ( هاروکی موریکامی )
  • Zed.em

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی